« از اون حرفا! | HOME | یک عکس، یک عکاس : هربرت لیست »
یکشنبه،11 سپتامبر 2006
کارت معافیت و تمام
امروز صبح کارت معافیتم ( کفالت ) رو گرفتم،کارتی که مدتها دنبالش به معنی واقعی کلمه دویدم. از صبح به قدری ولخرجی کردم و خوش گذروندم که نگو!
راستش بعد از گرفتن کارت و زنگ زدن به مامان و بابا و مادربزرگ و ... اولین چیزی که به ذهنم اومد جمله معرکه ای از دین مارتین فقید بود که تو فیلم معروف " شیرهای جوان" محصول 1958 می گفت،
جمله از این قراره :
راستش بعد از گرفتن کارت و زنگ زدن به مامان و بابا و مادربزرگ و ... اولین چیزی که به ذهنم اومد جمله معرکه ای از دین مارتین فقید بود که تو فیلم معروف " شیرهای جوان" محصول 1958 می گفت،
جمله از این قراره :
Look, I've read all the books. I know that in 10 years we'll be bosom friends with the Germans and the Japanese. Then I'll be pretty annoyed that I was killed.
هی نگا کن، من همه کتابا رو خوندم. من می دونم ظرف ده سال ما با آلمانا و ژاپونیا رفیق جون جونی می شیم. اون موقعس که من از کشته شدنم خیلی عصبانی می شم.
فکر کنم این کشته شدن رو برای زمان هم می شه به کار برد، نه؟
نوشته شده در تاریخ یکشنبه،11 سپتامبر 2006