« فقط کمی دقت ... | HOME | نقدی بر رسم عاشق کشی »

یکشنبه، 5 سپتامبر 2005

نقد فيلم: لاك‌پشت‌ها هم پرواز مي‌كنند

.آگرين برايم نماد است ، نماد همه دختران و زناني كه در طول تاريخ مورد هجوم و تجاوز قرار گرفته‌اند ، دختراني كه براي به يادآوردنشان ، لازم نيست زمان را خيلي به عقب برگرداني ، نمادي است از دختران سوسنگرد و هويزه و شهرهاي كوچك و بزرگ سرزمين هايي كه جنگ را ديده اند ، با چهره هايي معصوم و فرزنداني نا خواسته بر دامن . كودكاني نگون بخت تر از مادرانشان ، نه پدري را مي شناسند و نه محبت دستِ نوازشگر ِ مادري را ، خُردسالاني كه با هر حركتِ كودكانه شان يادآور هجوم و تجاوز مي شوند.
لاك‌پشت‌ها هم پرواز مي‌كنند ، سومين فيلم بلند بهمن قبادي به زندگي اقوام ِ كُرد ِ ساكن‌ ِ مرزهاي عراق_تركيه در واپسين روزهاي پيش از آغاز ِ جنگِ آمريكا و عراق مي‌پردازد . قهرمانان اين ماجرا ، كودكان هستند كه از ديدگاه نويسندگانِ داستان ، قربانيان اصلي جنگ‌اند.
شايد بتوان گفت كليت داستان از دو بخش تشكيل شده است ؛ يك قسمت ، آگرين ، دختري 14-13 ساله از اهالي حلبچه و كودكي از تعديِ نظاميان عراقي در هجوم به شهرش و بخش ديگر كاك ستلايت و عشق او به آگرين و گذران زندگيِ كودكانِ ساكن در حاشيه مرزها. با وجود اينكه قسمت اول از اهميت بيشتري برخوردار است اما فيلمنامه بصورتي نوشته شده كه داستان آگرين و فرزندش در درون بخش دوم نهفته است و بصورت تدريجي مطرح مي شود . اين سبك نگارش سبب شده بيننده تا آخرين لحظه ، با فيلم همراه شده و از سويي ديگر كمك مي كندتا بتواند به مرور فجايع و حوادث را درك و تحمل كند.
بازيگرانِ‌ اين اثر با وجود كمي سن و عدم تجربه ، بخوبي توانسته اند به ايفاي نقش‌شان بپردازند كه نشانگر قدرت كارگردان در توضيح نقش ها به بازيگران و گرفتن بازي خوب از آنان است.
بيننده در طول فيلم شاهد نماهاي زيبايي _ مانند كودكان در حال نصب آنتن ها و يا آگرين بر لبه پرتگاه و ... _ است . نوع نورپردازي و فضا سازي و هم چنين موسيقي بسيار زيبا و همگون با موضوع كمك مي‌كند تا بواقع خود را در همان محيط ببيند و سبب شده ، شاهد فيلمي با ساختاري قوي و اثرگذار باشد.
در فيلم شاهد نمايي هستيم از سيم هاي متصل به آنتن‌ها و كودكاني كه در تلاش اند آنها را بكار بيندازند تا بتوانند در مورد حمله آمريكا اطلاعاتي بدست آورند. در اين صحنه بچه ها ارتباط دهدنده اهالي روستا با دنياي بيرون هستند كه پسري نوجوان بنام كاك ستلايت آنها را سرپرستي مي كند ، او معرف تفكر بچه هاي هم سن و سالش است ، تفكري كه در آن اميد به بهبود وضعيت ، با آمدن سربازان خارج از كشورشان ، بهم گره خورده است.
مردمان ساكن در اين روستا ، همانطور از مين هايي كه در زمين‌هايشان خانه كرده‌اند صحبت مي‌كنند ، كه گويي در مورد محصولات جاليز سخن مي‌گويند ، محصولاتي كه كشاورزاني بيگانه برايشان كاشته اند. كم سال‌ترين اعضاي روستا آنها را جمع مي‌كنند و در سبدهايي بر دوششان مي‌ريزند و مي‌فروشند. آنقدر زندگي شان با جنگ و وقايع پس از آن بهم آميخته كه گاهي براي بيننده نيز اين امر عادي تلقي مي‌شود ، اما ديدن برادر آگرين و افراد ديگر كه دست و پايشان را از دست داده‌اند كمك مي‌كند تا مخاطب بياد بياورد ، محصولاتي كه در حال جمع‌آوري و فروششان هستند برايشان بي‌اندازه خطرناك است.
در طول فيلم شاهد دست و پنجه نرم كردن آگرين با مرگ مي شويم . او بارها تصميم به خودكشي مي‌گيرد و هر بار به نحوي ، پشيمان مي‌شود . كودكِ بر دوشش ، خاطره ايست تلخ ، از سربازان بعث ، پس مدام در تلاش است تا اين خاطره و خود را از بين ببرد اما در عين حال در لحظاتي ميتوان شاهد محبت او نسبت به طفلش بود.
برادر آگرين ، نشانه خِرد و آينده نگري‌است ، كه مي توان ناتواني او را در حل مشكلات بوجود آمده و وضعيت وخيمِ‌ اكنون ، در نبود دستانش مشاهده كرد .نوجواني كه تا اين زمان ، باعث حفظ خواهر و فرزند ناخواسته‌اش شده و مي‌تواند حوادثي كه در آينده رُخ خواهند داد را پيش از وقوع ببيند . در طول داستان ، صحنه هايي از درگيري و تعامل او با كاك ستلايت _ كه بمعنايي نماد احساس است _ را مشاهده مي كنيم و هر چه اين تعامل و نزديكي بيشتر مي‌شود ، كامل شدن كاك ستلايت سريعتر صورت مي‌گيرد.
در صحنه هاي دويدنِ برادر‌ ِ آگرين پس از آينده اي كه در رويا ديده است ، او را مي‌بينيم كه خواهرش را در حالت‌هاي متفاوت بر روي تانك‌هاي ِ كناره مسير ، مشاهده مي‌كند ، به نوعي مي‌توان آينده‌نگري او را در اين صحنه‌ها ديد و يا به گذشته بازگشت . گذشته اي كه ، به ظلم در حق دختران و زنانِ قرباني شده در جنگ‌ها آلوده گشته و آينده‌اي به همين سياهي كه در انتظار قربانيان ِجديدي نشسته است .
در بخش ورود سربازان آمريكايي با تغيير تفكر ِ كاك ستلايت روبرو مي‌شويم . اينگونه بنظر ميرسد كه از دست دادن پايش _ بوسيله مين‌هاي آمريكايي _ بهايي بوده‌است كه بخاطر كامل شدن عشق و بدست آوردن عقل‌اش پرداخته ، او كه خوشبختي را در ورود ِ سربازان جستجو ميكرد ، حال گويي با زخمي شدن پا و از دست رفتن آگرين و يا تلفيق خِرد و احساس ، تازه به نامي كه بر روي مين ها حك شده بود توجه كرده است.

«آيدا عابدي»

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ یکشنبه، 5 سپتامبر 2005