« گزارشي كه هيچگاه براي چاپ آماده نشد | HOME | سالروز انتشار اولین وبلاگ پارسی »

دوشنبه، 6 سپتامبر 2005

ساعتها

روی جلد کتاب ساعتها

نام کتاب : ساعتها
نويسنده : مايکل کانينگهام
مترجم : مهدی غبرايی
ناشر : انتشارات کاروان
تعداد صفحات : 236
قيمت : 2500 تومان

کتاب ساعتها با دو ترجمه، از سوی دو انتشارات منتشر شده است ترجمه آقای مهدی غبرايی و ترجمه خانم ماندانا ارفع . این کتاب که به نوعی ادای دین به ویرجینیا وولف بوده در سال 1998 منتشر شده و در 1999 برنده جوایز پولیتزر و پن / فاکنر و در سال 2003 فیلمی که بر اساس آن ساخته شد برنده بسیاری از جوایز اسکار شد .
رمان ساعتها تحت تأثیر رمان خانم دالووی ، اثر برجسته و زیبای ویرجینیا وولف ، نویسنده بزرگ و شهیر انگلیسی است . ویرجینیا وولف در رمان خانم دالووی نیز همچون بسیاری از رمانهای دیگرش از تکنیک سیلان ذهن بهره گرفته است . شاید بسیاری ( همچون آقای غبرایی ) ویرجینیا وولف را به لحاظ جنسیتش بزرگترین نویسنده انگلیسی بدانند در حالیکه صرف نظر از جنسیت ، ویرجینیا وولف از بزرگترین و مهمترین نویسندگان سبک سیلان ذهن است . البته از جهتی او از پیشگامان نهضت فمنیسم شناخته می شود که همین موضوع باعث احترام و موفقیت او در ادبیات جهان شده است . چنانکه سالها بعد مایکل کانینگهام می کوشد سبک و دغدغه های ویرجینیا وولف را دستمایه رمانی به نام ساعتها سازد که گرچه در نوع خود زیبا و ستودنی است اما هرگز به بلندای نوشته های ویرجینیا وولف نمی رسد .
اثر مایکل کانینگهام از زاویه دید سه زن تعریف می شود ، یکی واقعی ( ویرجینیا وولف ) و دو تن ساختگی . هریک از این سه زن ضمن اشاره به فصلهایی از رمان خانم دالووی ، زندگی خود را ادامه می دهند و زیبایی رمان در اینست که زندگی همه شخصیتهای اصلی تحت تأثیر خانم دالووی است .
فصلهای کتاب در هم تنیده است و برعکس رمان خانم دالووی که اصلاً فصل بندی ندارد و سیلان اندیشه ها از ذهن و زبان چند تن گفته می شود و خواننده باید کشف کند که راوی کیست ، در رمان ساعتها نام راوی در عنوان هر فصل آمده و خواندن کتاب را برای خواننده ساده کرده است . داستان ساعتها همچون کتاب خانم دالووی ، در یک روز ژوئن از زندگی هر کدام از سه زن داستان است . یعنی داستان ، زندگی هر یک از سه زن را در یک روز از ماه ژوئن بازگو می کند . رمان ساعتها برعکس کار وولف که به عمد سخت خوان و منتقل کننده ملال و خستگی است ، بسیار خوش خوان و پرکشش می باشد و شاید یکی از عواملی که به کشش داستان کمک کرده این باشد که نویسنده در عین نزدیکی به سبک نوشتاری ویرجینیا وولف ( کاربرد فراوان معترضه ها به صورت پرانتز و خط تیره ) در آن افراط نکرده . از سوی دیگر رمان خانم دالووی در زمان ماضی است و رمان ساعتها در زمان حال . اما مشخص است که کانینگهام هرگز نمی تواند آن شوریدگی و نبوغ وولف را در کار خویش بیاورد .
اما شاید کانینگهام بسیار بهتر از این می توانست با این سه شخصیت جولان دهد . وقتی رمان ساعتها را می خوانیم احساس می کنیم بهتر از این هم می توانست باشد. ایده ای به این زیبایی می توانست درخشنده تر از این در بیاید . استفاده مکرر از ماهی های ژله ای آن را لوث کرده و گاه انسان می اندیشد که ریچارد بسیار بهتر از اینها می توانست سخن بگوید ، بدرخشد و اوج بگیرد . خانم براون نیز اصلاً پرداخت مناسبی ندارد و حتی خود ویرجینیا هم بسیار بیشتر و بهتر می توانست پرداخته شود . گاه بلافاصله بعد از قسمتی که ویرجینیا حرفی را زده است ، همان حرف از زبان ریچارد یا کلاریسا و یا براون زده می شود و در این لحظه انسان دلش می خواهد برای شخصیت ها گریه کند .
اما در مورد ترجمه : در مورد ترجمه خانم ارفع که نمی توانم نظری بدهم . اما امان از ترجمه آقای غبرایی که اعصاب مرا خرد کرد .شاید ابتدایی ترین مسأله ای که باید به مترجمین ایرانی توصیه کرد این باشد که لطفاً مقدمه ای ننویسید که در آن تمامی کتاب را تعریف کنند چرا که برای خوانندگانی که به مقدمه اهمیت می دهند خواندن کتاب لطف خود را از دست می هد . اما آنچه ترجمه آقای غبرایی را استثنایی می کند : استفاده از کلمات نامناسبی همچون یغور ( به معنی تنومند ) ، لپر ، لنبر ، یکبری . عدم تسلط به دستور زبان مقصد یکی دیگر از مشکلات ترجمه آقای غبرایی است . گاه اشکالات دستوری آن چنان زیاد است که خواننده از درک درست جمله عاجز است و گاه فعل و فاعل جمله به درستی مشخص نیست . شاید این مشکل به سادگی می توانست توسط یک ویراستار خوب حل شود اما انگار ناشر آنچنان از گرفتن مجوز انتشار کتاب ذوق زده شده که از تمامی این مسائل صرف نظر کرده است . در هر حال با اینکه ناشر می گوید که پس از 2 سال صبر برای گرفتن مجوز این بی تابی طبیعی است اما سوال اینجاست که آیا در طی این دو سال نمی شد کتاب را به یک ویراستار خوب سپرد ؟؟
به هرحال من که مردم تا این کتاب را خواندم شما را نمی دانم. راستی اگر از من بپرسید بهتر است فیلم را ببینید و کتاب را بی خیال شوید مخصوصا که فیلم ساعتها دوبله شده در بازار موجود است .
صبا نجفي ، ققنوسان

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ دوشنبه، 6 سپتامبر 2005