« روزت مبارک | HOME | ما اينيم! »

چهارشنبه،21 اوت 2003

دو مرد دانشمند

زمانی در شهر باستنی افکار دو مرد دانشمند زندگی می کردند که با هم بد بودند و دانش یکدیگر را به چیزی نمی گرفتند. زیرا که یکی وجود خدایان را انکار می کرد و دیگری به آنها اعتقاد داشت.


یک روز ان دو مرد یکدیگر را در بازار دیدند و در میان پیروان خود درباره وجود یا عدم خدایان به جر و بحث پرداختند. و پس از چند ساعت از هم جدا شدند.


آن شب منکر خدایان به معبد رفت و در برابر محراب خود را به خاک انداخت و از خدایان التماس کرد که گمراهی گذشته او را ببخشایند.در همان ساعت ان دانشمند دیگر، آن که به خدایان اعتقاد داشت ، کتابهای مقدس خود را سوزاند . زیرا که اعتقادش را از دست داده بود.


جبران خليل جبران

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه،21 اوت 2003

نظرات

ارسال دیدگاه

مشخصات مرا به یاد داشته باش.