« نمی دونی؟ | HOME | نوبهار »
چهارشنبه،18 مارس 2004
من معمولي ترين بنده خدام
من معمولي ترين بنده خدام ، عاشق شدم ، مشروط شدم ، ديوونه بازي در آوردم ، صد دفه گفتم اين بار ،تنبلي کردم ، شاگرد اول بودم ، کاپ بردم ، از پدر مادرم پنهون کردم ، همه چيزمو بهشون گفتم ،گريه کردم ، خنديدم ، راه رفتم ، دوييدم ، ولي هيچ وقت مثل امروز نبودم ، هيچ وقت...
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه،18 مارس 2004