« انتقام | HOME | فاصله ها »

دوشنبه،10 فوریه 2004

حکایت تنهای در آزادی

آره . فقط دلم می خواد بدونم چرا درباره اون چیزی به لو نمی گی؟
چرا؟ چون خبر مرگش خیلی خرفته ، علتش اینه. اینو هم از من داشته باش خانوم کارمند . اگه باز ازدواج کردی ، به شوهرت چیزی بروز نده . می شنوی چی می گم؟
مری جین گفت : چرا؟
الویز گفت : چون من می گم . اون ها دل شون می خواد فکر کنن که تو سرار زندگیت هر بار با مردی رو به رو می شی بالا می آری. شوخی نمی کنم. البته ، چرندیات تحویلشون بده. اما هیچ وقت راست شو نگو . می خوام بگم که هیچ وقت راست شو نگو . اگه به شون گفتی که در گذشته با مرد خوش تیپی آشنا بوده ی ، بلافاصله باید اضافه کنی که خوشگلیش دل تو می زده. و اگه به اون ها گفتی که با مرد شوخی آشنا بوده ی باید بگی که طرف حقه باز یا آدم حسابگری بوده. اگه نگی ، وقت و بی وقت اون بیچاره رو توی سرت می زنن.
الویز مکث کرد تا نوشیدنی اش را بنوشد و فکر کند. سپس گفت : یه چیز دیگه ، وقتی به حرف آدم گوش می دن ، قیافه آدم های باعقلو می گیرن . مرگ خودشون باهوش هم هستن . اما فریب شونو نخور. حرف مو باور کن. اگه برای هوش شون ارزش قائل بشی کارت ساخته ست. قسم می خورم.

متنی رو که خوندید قسمتی از داستان " عمو ویگیلی در کانه تی کت " بود یکی از 9 داستان کوتاه و فوق الاده نویسنده شهیر آمریکایی جی . دی . سلینجر که در آخرین کتابی که خوندم تحت عنوان "دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم "جمع شدن کتابی که به گواهی مقدمه اون : حکایت تنهای در آزادی ست. و البته یکی از ده کتاب کلاسیک مدرن جهان به شمار می آد.
و اما مشخصات کتاب که حتما بخرید و بخونیدش :
جی.دی.سلینجر
دلنگی های نقاش خیابان چهل وهشتم
احمد گلشیری
چاپ چهارم
1381
انتشارات ققنوس
1500 تومان
لذت ببرید.

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ دوشنبه،10 فوریه 2004