« زبان مشترک | HOME | من و دوست آمریكایی‌ام »

چهارشنبه، 5 اکتبر 2006

ترکی نیم پز

پریشب هوا چخ گرم بود. پشه مشه ها مثل مامور مالیاتی کیمین اذیت می کردند. پس بالا و پائینم را خاراندم. بیلمیرم چطور شد که دیدم در برابر حضرت پروردگار چهارزانو نشسته ام!!... اول منه یاخچی از بالا تا پائین ورانداز کرد، با متانت منه فرمود: نه کاره سن کیشی؟! عرض ایله دیم می خواهم تازه تازه سیاست باز لیخ کنم. فرمودند سیاست را انتخاب کرده ای؟! عرض ایله دیم باید بالاخره با یک چیزی بازی کنم دیگر!!

علی زرین قلم

از کتاب یک لب و هزار خنده
طنزیم (!) عمران صلاحی و یک نفر دیگر!

یادش گرامی ( لینک خبر)

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه، 5 اکتبر 2006

نظرات

ارسال دیدگاه

مشخصات مرا به یاد داشته باش.