« کجا؟ | HOME | زندگی بی سکون می گذرد و من »

جمعه، 9 آوریل 2005

بازگشت

آروم راه می رفت، کسی منتظرش نبود. اگه پدر و مادرش هنوز یادش بودن حتما فکر می کردن که زندس چون کسی خبر مرگش رو هنوز نیاورده بود. یا شاید هم فکر می کردن مردس چون خبر زنده بودنش رو نشنیده بودن.

نوشته : صالح

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ جمعه، 9 آوریل 2005