« ?؟ | HOME | چنین است : »

سه‌شنبه، 2 ژوئن 2004

هاگچیه|هیچگاه

سخن را سر آغاز باشد روا
به دیباچه عشق نام خدا
یکی دو ماه پیش کتابی رو خوندم به اسم چرا می ترسم ؟ روان شناسی دوست داشتن
نوشته دکتر جان پاول ترجمه فرشته نائینی از انتشارات نزهت
همیشه از کتابهای روان شناسی بدم می اومده مخصوصا از اون تیپ کتابها که بهت بگن این کا رو بکن و اون کار رو نکن و اینکه اگه به حرف ما گوش بدی خوش بخت می شی! با همچین ذهنیتی کتاب رو گرفتم دستم، کتاب فوق الاده جالبی بود خیلی عالی شروع کرده بود که اصلا دوست داشتن چیه و مفهومش چیه بعد رفته بود سراغ دوران کودکی و خرد سالی که سنین خیلی خیلی حساسیه برای محبت دیدن و تجربه کردنش. بعد راجع به اضطرابهای روانی صحبت کرده بود و بعد از چند مبحث دیگه رسیده بود به نیاز به دوست و مراحل تکامل و سرانجام معمای عشق.
از این کتاب خیلی چیزها یاد گرفتم، تو یه دوره بحرانی کمکم کرد . می دونید آدم باید خیلی خیلی در خود شناسی جلو بره تا بتونه دیگران رو بفهمه، تا بتونه در نهایت خدا رو بشناسه. عاشق بندگان خدا شدن همون عاشق خدا شدنه...
فقط می خواستم چند تا جمله از کتاب رو اینجا بیارم، همین ؛
- زندگی ما در کنار آنهایی که ما را دوست دارند و می پذیرند و انهایی که طرد می کنند شکل می گیرید.
-دقت " انسان " با احتیاط برخورد شود.
-بهتر است که به "خود" شک نکنی "خود" همه هستی توست.
-"هرگز" به دور خود دیوار نکش تا بدانی بدور چه دیوار می کشی و چه را در پشت دیوار بر جای می گذاری.
-"شدن" والاتر از "بودن" است.
-تا دوست نداشته باشی ، هیچ چیز برایت مفهومی ندارد.
-آن هنگام که از او می پرسی "تو" برای من چه کردی؟ عشق او را نسبت به خود باز داشته ای.
-برای یافتن "خویش" باید خود را فراموش کرد.
-دوست بدار تا دوستت بدارند.
و در نهایت :
عشق هرگز نمی میرد.

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ سه‌شنبه، 2 ژوئن 2004