« تولد | HOME | سلام!ببخشید که چند روز چیزی »

پنجشنبه،28 فوریه 2003

گزارش يک ت و ل د!

واقعا جای همتون خالی امشب یکی از اون شبهای بیاد موندی برای من بود شبی که مطمعنا بعدها خیلی ازش به خوشی یاد خواهم کرد .
امشب با 6 تا از دوستام رفتیم رستوران sun city تو شریعتی از 7 تا 9:30فقط گفتیم و خندیدیم و خوردیم!
همشون یک دنیا شرمندم کردن نمی دونم می تونم یه روزی جبران کنم یا نه ؟ فکر نکنم.
آقا اون آخرا هر چی من گفتم که برم کیک بیارم همه گفتن نه ما دیگه جا نداریم و از این حرفا بعدش من نفهمیدم کی یه دفه ای دیدم دوست دختر دوستم الناز یه دفه ای نیست شد بعدشم مهرشاد گفت منم برم الان میام رفتن و با یه کیک برگشتن که منو واقعا یه دنیا شرمنده کردن خیس عرق شدم آخه یکی نبود بگه خره تو که تولدته باید یه کیک می گرفتی می گذاشتی کنار!
تا اومدیم شعمها رو روشن کنیم گارسون اومد و مانع شد که آقا چی کار می کنید اسلام یه خطر می افته و اماکن میاد رستورانو میبنده و خلاصه اینکه مخل آسایش مشتریای دیگمون میشه!
این در حالی بود که میز رو بروی ما چهار تا عوضی نشسته بودن و مثل دود کش فقط سیگار می کشیدن من نمی دونم شمع روشن کردن ما مخل آسایشه یا سیگار زهرمار اونا؟
مطمينا نیستم که دوستام هم اینجا رو بخونن ولی می خوام یه بار دیگه از هومان مهیار کیوان شهرام مهرشاد و الناز تشکر کنم و دیگه اینکه جای خیلی ها خالی بود که یا نتونسته بودن به هر علتی بیان مثل محمد د و محمد آ و عطا دوست بسیار عزیزم که شهرستان بود و همایون و مسعود چشم آبی و یا روم نشد که بهشون بگم که بیان مثل کسری شینتیل سروناز و صبا و همسایه بالاییمون!
در هر حال مطلبم رو با شعر زیبایی سروده دوست هنرمندم شهرام که زیر یه نقاشی زیبا اثر خودش برام گفته تموم می کنم:

این حال دگر داشتن و شب بدیدن
آن آب آبی را فقط در خواب بدیدن
به یاد آر!به یاد آر!که بودی تو از آنجا
آن نور تمام بود سوی تو بی تاب بدیدن

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه،28 فوریه 2003