« سلام!ببخشید که چند روز چیزی | HOME | بد ، بدتر؟ »

سه‌شنبه، 5 مارس 2003

August 7, 4:15

فقط چند تا چیزه که هر وقت می بینم یا می شنوم بدنم به قول معروف مور مور می شه ! یکیش گل خداداد به استرالیاس و اونیکی هم آهنگ August 7 , 4:15n
از J O N B O N J O V I هست!
اهنگ واقعا معرکه ای که بیشتر به خاطر شعرش دوستش دارم :
[This song is dedicated to the memory of Katherine Korzilius.]
[Sometimes God calls His angels ... too soon.]

Ah...
It was another day
Perfect Texas afternoon
Mother and two children play
The way they always do
As they raced home from the mailbox
A mother and her son
Against a little girl of six years old
The independent one

Ah...
The deputies went door to door through all the neighborhood
They said I got some news to tell you folks
I'm afraid it ain't so good
Somehow something happened
Someone got away
Someone got the answers for what happened here today
Oh no, oh no, oh no no no no

Tell me it was just a dream - August 7, 4:15
God closed His eyes and the world got mean - August 7, 4:15

Now the people from the papers
And the local TV news tried to find the reason
Cop dogs sniffed around for clues
Someone shouted "Hit and run"
The coroner cried "Foul"
Her blue dress was what she wore
The day they laid her body down
Oh no, oh no, oh no no no no

Tell me it was just a dream - August 7, 4:15
God closed His eyes and the world got mean - August 7, 4:15
No...

[Guitar solo]

I know tonight that there's an angel up on Heaven's highest hill
And no one there can hurt you baby, no one ever will
Somewhere someone's conscience is like a burning bed
The flames are all around you
How you gonna sleep again ?
Oh no, oh no, oh no no no no

Tell me it was just a dream - August 7, 4:15
God closed His eyes and the world got mean - August 7, 4:15

Tell me it was just a dream - August 7, 4:15
God closed His eyes and the world got mean - August 7, 4:15
(متن اصلی)

و حالا ترجمش:
( این آهنگ به روح کاترین کوزیلوس وقف شده)
(بعضی وقتها خداوند فرشتگانش روخیلی زود فرا می خونه)

آه...
یکی دیگه از اون بعد از ظهر های مهشره تگزاس بود
مادر و دوتا بچه اش کاری رو می کردن که هر روز انجام میدادن
اونا از صندوق پست تا خونه مسابقه گذاشتن
اما دختر کو چولوی شش ساله مخالفت کرد
اون می خواست یه کمی مستقل باشه


آه...
وکلا در به در به تمام محله رو زیر پا گذاشتن
اونا گفتن: مردم ما براتون یه خبرایی داریم
که متاسفانه زیاد خوب نیستن
هر جور هست یه اتفاقی افتاده
یه نفر رفته
یه نفر جواب رو که امروز اینجا چه اتفاقی افتاده رو داره
آه نه آه نه آه نه نه نه

به من بگید که هفتم آگوست ساعت 4:15 فقط یه کابوس بوده
خداوند چشمهاش رو برای لحظه ای بست و دنیا بد جنس شد در هفتم آگوست ساعت 4:15

حالا روزنامه نگارها
و تیم خبری شبکه محلی دارن سعی میکنن تا علت رو بفهمن
سگهای پلیس دارن دور و بر مدارک بو می کشن
یه نفر داد زد که:" زده و فرار کرده"
÷زشک قانونی فریاد زد :احمق عوضی
اون روزی که اونا درازش کردن رو زمین
اون لباس آبیش تنش بود
آه نه آه نه آه نه نه نه

ه من بگید که هفتم آگوست ساعت 4:15 فقط یه کابوس بوده
خداوند چشمهاش رو برای لحظه ای بست و دنیا بد جنس شد در هفتم آگوست ساعت 4:15

(گیتار سولو)

من اینو امشب می دونم که روی مرتفع ترین کوه بهشت یه فرشته نشسته
و هیچ کس نمی تونه اونجا به تو صدمه ای بزنه عزیزم هیچ کس هیچ وقت نخواهد تونست
وجدان یه نفر یه جایی الان مثل یه تخت سوزانه
شعله ها تمام دور تو رو گرفتن
تو چطور دوباره می تونی بخوابی؟
آه نه آه نه آه نه نه نه



ه من بگید که هفتم آگوست ساعت 4:15 فقط یه کابوس بوده
خداوند چشمهاش رو برای لحظه ای بست و دنیا بد جنس شد در هفتم آگوست ساعت 4:15


ه من بگید که هفتم آگوست ساعت 4:15 فقط یه کابوس بوده
خداوند چشمهاش رو برای لحظه ای بست و دنیا بد جنس شد در هفتم آگوست ساعت 4:15


خلاصه ماجرا:حدود 4:15 روز 7 آگوست سال 1996 در منطقه گران قیمتی از آستین ایلات تگزاس دختر شش ساله ای بر اثر شکسته گی جمجمه دچار بیهوشی شد.
کاترین کوزیلوس هفت ساعت بعد در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم کرد.هیچ کس ندید که چه اتفاقی افتاد.اون با مادرش نانسی و برادرش کریس مسابه دویدن گذاشته بودن
بین خونه و صندوق پستی خوانوادگی در ابتدای کوچه مادرش به کاترین اجازه داد تا بره و نامه ها رو برداره و مسافت کم بین خونه تا صندوق رو خودش تنهایی برگرده بخاطره اینکه
این کار باعث می شد تا کاترین احساس بزرگ شدن بکنه.
وقتی 15 دقیقه بعد کاترین به خونه برنگشت نانسی و کریس اومدن بیرون دنبالش .اونها بدن بیهوش کاترین رو روی آسفالت بین صندوق و خونه پیدا کردن در حالی که صورتش رو به زمین بود.
نانسی دخترش رو بغل کرد و به سرعت به بیمارستان رسوند جایی که بعد از 7 ساعت نفس گیر کاترین جونش رو از دست داد.دکترهای معالج کاترین یه شکستگی بد در قسمت ÷شت گوش چپ کاترین پیدا کردن.
اما کابد شکافیهای بعدی نشون داد که به احتمال بسیار زیاد این تصادفی بوده که طرف زده و فرار کرده (hit-and-run accident)بخاطر اینکه هیچ جای دیگه بدن کاترین شکستگی و یا جراحت داخلی نداشته.خراشهای روی بازو ها و زانو ها تایید می کنه که اون افتاده.
اما به راستی این یه قتل بوده ویا یه تصادف؟ کاترین وسط خیابون ÷یدا نشده و لباسهاش هم کثیف و ژولیده نشده بودن. در تحقیقات بعدی سگهای پلیس سر رشته هایی
در زمین مجاور پیدا کردن.هیچ کس هنوز نمیدونه که چرا و چگونه کاترین اون روز از دنیا رفت.
اگر شما اطاعات و یا نظری دارید لطفا با شماره 1-800-876-5353 تماس بگیرید.

اگر می خواهید Guest bookی رو که به این منظور درست شده ببینید اینجا رو کلیک کنید و اگر هم می خواهید مثل من چیزی به Guest bookاضافه کنید و با خانواده کاترین هم دردی کنید اینجا رو کلیک کنید.

ضمنا اگر آهنگ John Bon Jovi رو نشنیدید اینجا رو برای آهنگ اصلی که کمی تنده و اینجا رو برای ورژن آرومترش کلیک کنید از من می شنویید هیچ کدوم رو از دست ندید.

پی نوشت : نزدیک خودمون هر روز از این اتفاق ها تو ایران افغانستان فلسطین و جاهای دیگه دنیا می افته . بیاین تو یه حرکت سمبلیک حد اقل این علامت ضد جنگ که سمت راست بلاگ
می بینید کنار وبلاگ خودتون هم بگذارید به نظر من هیچ فرقی بین مرگ کاترین و مرگ کودکان تو جنگ نیست.ترجمه شعر و خلاصه ماجرا هم از خودم (صالح) بود . دوست دارم نظر تک تک شما ها رو هم بدونم.
ممنون

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ سه‌شنبه، 5 مارس 2003