« چقدر سریع گذشت، یک سال | HOME | تأسيس شهر «تورنتو» كانادا »
دوشنبه،29 ژوئیه 2003
ميزهای جدا
سر ميزهای جدا غذا می خوريم ٬
و در اتاق هايی جدا گانه می خوابيم ٬
کاش می دانستی
که چقدر به ياد توام؛
وقتی صبح می شود به تو فکر می کنم ٬
و وقتی روزم تمام می شود به تو فکر می کنم ٬
در اين فکرم که حالا چه می کنی ٬
آيا تو هم تنهايی؟
بخاطره اينکه من اينجا ٬ امشب دلم برايت تنگ شده ٬
کاش تو در کنارم بودی ٬
نمی خواهم از پيشم بروی ؛
سر ميزهای جدا گانه می نويسيم ٬
نامه های تنهايی را که هيچ وقت روشنايی را نخواهند ديد ٬
کاش می توانستيم توافق کنيم ٬
که معنای پنهان بين کلمات را بخوانيم و در يابيم ؛
می خواهم ببينمت و می دانم چه خواهم گفت ٬
بايد ديوانه باشم که همه چيز را دور بريزم٬
و ندانم چه چيز از دست رفته است ٬
قبل از اينکه خيلی دير شود ؛
و من امشب ؛ اينجا دلم برايت تنگ شده ٬
کاش اينجا بودی ٬
نمی خواهم از پيشم بروی ؛
آری من امشب ؛ اينجا دلم برايت تنگ شده ٬
و وقتی تو را در آغوش بگيرم ٬
نمی خواهم بگذارم بروی.
Separate Tables
At separate tables we sit down to eat,
In separate bedrooms we go to sleep at night,
I only wish you knew how much,
You've been on my mind;
I think about you when the morning comes,
I think about you when all my day is done,
Wondering what you are doing now,
Are you lonely too?
Because I - I miss you here tonight,
And I wish you were by my side,
And I don't want to let go;
At separate tables we sit down to write,
The separate letters that never see the light,
If only we could just agree,
To read between the lines;
I want to see you and I know what I will say,
We must be crazy to throw it all away,
Never knowing what is lost,
Before it's all too late;
And I - I miss you here tonight,
And I wish you were by my side,
And I don't want to let go;
Yes I - I miss you here tonight,
And when I hold you by my side,
Well I'm not going to let go.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه،29 ژوئیه 2003