« عشق را... | HOME | مشغله فکری »

جمعه،24 آوریل 2004

برایم آشنایی

نمی دانم که هستی ؟
حتی ندیدمت
ونمی شناسم صورتت را
نمی دانم از کجایی
و به که عشق می ورزی
اما
من
دوستت دارم
مثل بوی اقاقیا های کوچه مان
برایم آشنایی
مثل اشک برای گونه هایم
و قلبت را حس می کنم
مثل نوازش باران بر کف دستانم
دنیایی که من دوست دارم
بدون عشق خالی است
دنیایی که با هم بخندیم
با هم فریاد زنیم
همه ی ما باشیم
همه ی ما با هم
مرزی نباشد تا
قلب هایمان را جدا کند
من و تو
مسلمان یا یهودی
مسیحی یا زرتشتی
بودایی یا بی دین
و همه ی دنیا مال همه ی ما باشد
حلقه زنیم دستانمان را
و بچرخیم و بخندیم از ته دل
مثل زمانیکه بچه بودیم
در آرزوی چنین روزی
روزی که فقط یک قلب برای زندگی کافی باشد
می مانم

علی ن

اعتراض به اخراج افغانها

ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ جمعه،24 آوریل 2004