یکشنبه،22 دسامبر 2003
X2
قسمتهایی از مصاحبه خوندنی سیامک انصاری و امیر حسین صدیق با کاپوچینو :
شیده: بله دقیقا درسته منم شوخی می کنم. ولی خب نمیشه گفت Delicate sound of thunder و یا Division Bell خوب نبودن، میشه؟
سیامک: دیشب هم من يك DVD شوی جدیدش رو ديدم.
شیده: همونی که باب گیلدف هم توش هست؟
سیامک: آره آره همون. خیلی خوب بود. ولی می دونین چیه؟ واترز موسيقی نيست انديشه است.
شیده: بله به نظر من هم کاراش شعره، تو حوزهء ادبياته اصلاً.
سیامک: مثلا اون موقع می گفتن چرا نظام آموزشی بريتانيا رو برد زير سئوال، ميآد همونو اداپته می كنه توي The Wall.
امیرحسین: منم حرف بزنم یه خورده؟
شیده: اوخی بفرمایین!
امیرحسین: منم ازدواج نکردم. بازیگری رو زندگی آدم تاثیر میذاره دیگه سیامک تصدیق کن! ریده شده به زندگیمون!
سیامک: من اصلا يكجورائی شيفتهء تارانتينوام، نمی دونم چرا!
امیرحسین: Kill Bill رو که خوشت نيومد!
سیامک: وای عالی بود امير!
امیرحسین: بابا مثل فيلمهای جكی چان بود!
سیامک: نه اصلا نگو اين آخری اصلا تير خلاص رو زده تو مغز من.
حمیدرضا: من فيلم رو نديدم اما شنيدم فلاش بك های وحشتناكی داره.
سیامک: فلاش بك هاش کارتون ژاپونیه!
امیرحسین: يه شخصيت رو می خواد معرفی كنه 20 دقيقه رسما انميشن ژاپنی داره، ديگه زده به سيم آخر، فوق العاده است. من فكر می كنم تو اين فيلم آخرش از اين مدلا شده كه هی حالا ببينيد منو! حالا حالتون رو می گيرم!
سیامک: يه جائی خوندم كه تارانتینو یه ويدئو كلوپ داشته و يكبار یكی فيلمنامهء Natural Born Killers رو می گيره می بره ميده به اليور استون هنوز هيچی نشده بوده. بعدِ يك مدت يارو برمی گرده بهش ميگه خيلی شانس آوردی اليور استون خيلی از فيلمنامهء تو خوشش اومده، تارانتینو هم ميگه برو به اليور استون بگو اون خيلی شانس آورده داره فيلمنامهء منو كار می كنه!! یعنی خودش از اول می دونسته کیه!
حمیدرضا: بعد با پولش Reservoir Dogs رو می سازه.
سیامک: و اون Pulp Fiction هم که دیگه جایگاه عجیب خودش رو داره. فقط یه چیزی نمی دونم این چه اصراریه اوما تورمن تو کارش باشه! خوندم یه جا که اين باردار ميشه و اونم فيلم رو می خوابونه تا تورمن آزاد بشه.
حمیدرضا: البته چون ايدهء اين فيلم Kill Bill رو سر فيلمبرداری Pulp Fiction با خود تورمن بهش رسیده بودن.
سیامک: ببين اصولا دوستش دارم چون يهويی غافلگيرم می كنه با کارایی که می کنه. مثلا تو From Dusk till Dawn فيلم داره ميره جلو يکهوئی آدما دراكولا ميشن.
شیده: شما خوشتون ميآد از اون فيلم؟!!!!
سیامک: نه ببین اين جسارت كه ميآد رو يك روال منطقی می برتت جلو بعد یهو انگار می گه، من هميشه احساس می كنم كه اينو فرياد می زنه تو فيلماش، كه لخت و برهنه اون چيزی رو كه می خواستی ببینی رو بيا ببين. ببين خيلی مهمه اين خيلی مهمه. ببين این فيلم آخری تبليغ یه شمشير ساموراییِ. اينو جدی بهتون می گم من ده جا سپردم يك شمشير سامورائی برام گير بيآرن!
حمیدرضا: تو Pulp Fiction هم این شمشیرِ هست.
سیامک: آره، اصلا اين فيلم تبليغ يك شمشير سامورائیِ. تبليغ واسهء اين وسيلهء رزميه. منتهی داره به یه زبانی تبليغ می كنه كه به من برنخورد. رفتم تو سايت خوندم، می دونی كه فيلم 2 تا اپيزود داره اون يكی 3 ماه ديگه ميآد سکانس آخر، مبارزه تو اتاق آبی...
امیرحسین: اون هشت ماه طول کشیده.
سیامک: نه یكسال و شش ماه دكوپاژش طول كشيده و يكماه و نيم سکانس رو گرفته. با برنامه ريزی اونا يكماه ونيم فيلمبرداری خيليه! ببین چه وسواسی داره تو کار.
نوشته شده در تاریخ یکشنبه،22 دسامبر 2003