« عکسهای مسافرت | HOME | Kill Bill »

شنبه،14 دسامبر 2003

من متفاوتم!

قسمتهایی از مقاله من متفاوتم ( راجع به محمدعلي ابطحي ) بخونید و قضاوت کنید :

معاون رئيس جمهور دو سالي است كه معتاد اينترنت شده است و بيشتر از آن معتاد «چت» گاهي اوقات با ID ابطحي با دوستان چت مي كند و اكثر اوقات مثل بقيه چت بازها با IDهاي ناشناخته سراغ آدم هاي ناشناس مي رود. آدم هايي كه اگر از جنس مذكر باشند، در اين دنياي مجازي خود را مونث معرفي مي كنند و بالعكس. مي گويد «چت وقت گير است» البته اضافه مي كند كه «چت روم هاي ايراني چيپ هستند.» چيپ يعني سخيف. ولي آدميزاد، آدم است و روي سطح لغزنده چت ليز مي خورد! «بالاخره آدم كه نمي تواند در چت بحث فلسفه كند، مي تواند؟»

با افتخار مي گويد: «از همان ابتدا من متفاوت بودم.» محمدعلي سيزده چهارده ساله عادت داشته كه به هر آدرسي كه مي ديده نامه بنويسد. از همان نوجواني عاشق نشستن پشت فرمان بود. پدر يك نيسان داشت با دنده L كه از سوريه خريده بود. محمدعلي ۱۶ ساله رانندگي بلد بود ولي بايد دو سال صبر مي كرد تا گواهينامه بگيرد. او چنين صبري نداشت: «دادگستري روبه روي خانه بود، رفتم گفتم مي خواهم دو سال سنم را زياد كنم، ۱۸ ساله بشوم. چه شرارتي داشتم! گفتند بايد ۴ شاهد بياوري. آوردم. ۱۸ ساله شدم و گواهينامه گرفتم.»

اين هم هنري است كه آدم چه هنگامي بايد زاييده شود! خودش كه مي گويد: «نوستالژي و عقده گذشته را ندارم، در مقطع خوبي عمر گذرانده ام. ما دوره خوش شانسي بوده ايم.»

پشيمان هم نيست از اين كه به حوزه رفته است. «اعتقادي به زهد و اين حرف ها هم ندارم، فكر مي كنم بايد خوب زندگي كنم. دوست ندارم جانماز آب بكشم.» ابطحي همه جور دوستي هم دارد.با دوستانش به سونا هم مي رود،دوستانش در سونا گيتار هم مي زنند و او گوش مي دهد. ۴۲ تا كشور هم رفته است، عاشق كافه هاي بيروت است و خيابان شانزه ليزه پاريس. مي گويد: «اي كاش در ايران هم داشتيم.» شايعه اي مي گويد «بيروت» كه بوده _ او سه سالي نماينده صداوسيما در بيروت بود _ با تي شرت قرمز آستين كوتاه و شلوارجين به كافه هاي روشنفكري مي رفته. مي گويد: «يادم نمي آيد چه لباسي مي پوشيدم.»

تا مي توان بايد خورد و از لذت آن بهره گرفت.!

او ازدواج سنتي كرده است. بچه خانواده اي پولدار در عنفوان بلوغ دختر روحاني زاهد و فقيري را گرفته است. دختر آيت الله موسوي نژاد، از اهالي مكتب تفكيك، كه او هم مريدان زيادي در مشهد دارد و همچنان زاهدانه زندگي مي كند. وقتي از او مي پرسم تاكنون عاشق شده است، صراحتاً مي گويد كه ازدواجش سنتي بوده است، اما در برابر پرسش ما به آرامي سري تكان مي دهد. بله! او هم عاشق شده است!


ثبت در  OYAX Add to Balatarin Add to your del.icio.us Tweet about this Send to facebook Send to friendfeed

نوشته شده در تاریخ شنبه،14 دسامبر 2003